نشلجي

فرهنگي، ديني و قرآني

عزّتِ حقگرايى

 قال العسکریعلیه السلام

« ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ »

هيچ عزيزى حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حقّ نياويزد، مگر آن كه عزيز شود

                    

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 29 دی 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

برخى از آثار و حکمت‏هاي بارز و عيني نماز

 

1-     قرب معنوى :يکى از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشکيل مى‏دهد و يکى از آيات قرآن هدف آفرينش انسان عبادت بيان شده است (1) که حکايت گر بعد معنوى نماز و اهميت آن است، امام على(ع) فرمود: «الصلوة قربان لکل تقى (2)، نماز وسيله تقرب هر پرهيز کارى به خداوند است».

در برخى از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده که اشاره به آثار معنوى آن مى‏باشد

2-     ياد خدا و آرامش روانى :در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذکرى(3)، نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى». يکى از نويسندگان در تفسير اين آيه مى‏نويسد: «روح واساس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است. همان «ذکر اللَّه» است که در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است»(4) ذکر و ياد خداوند نقش تعيين کننده در آرامش روانى دارد. نماز به عنوان ذکر خدا به انسان‏هاى نماز گذار آرامش مى‏دهد، «ألا بذکر اللَّه تطمئن القلوب(5)، آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است».

3-     عامل باز دارنده از گناه :يکى از آثار مهم نماز جلوگير از گناه است: «إنّ الصلوة تنهى عن الفحشا و المنکر»(6). طبيعت نماز از آن جا که انسان را به ياد خدا نيرومندترين عامل بازدارنده يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‏اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منکر است. انسان که به نماز مى‏ايستد و تکبير مى‏گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مى‏شمرد... بدون شک در قلب و روح چنين انسانى، جنبشى به سوى حق و حرکت به سوى پاکى و جهشى به سوى تقوا پيدا مى‏شود...» (7)

4-     گناه زدايى :يکى از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايى است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است(8). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال کرد: اگر بر در خانه يکى از شما نهرى از آب صاف و پاکيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهيد، آيا چيزى از آلودگى و کثافت در بدن او مى‏ماند؟ در پاسخ عرض کردند،نه. حضرت فرمود: نماز درست هماننداين آب جارى است. هر زمان که انسان نماز مى‏خواند، گناهانى که در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مى‏رود.»

5-     غفلت زدايى‏ :بزرگ‏ترين مصيبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرينش خود را فراموش کند. و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حکم اين که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى‏شود، مرتباً به انسان اخطار مى‏کند و هشدار مى‏دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مى‏سازد... و اين نعمت بزرگى است که انسان وسيله‏اى در اختيار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار باش گويد.(10)

6-     تکبر زدايى‏: يکى از عوامل مهم تکبر زدايى نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دو بار پيشانى بر خاک در برابر خدا مى‏گذارد و خود را ذره کوچکى در برابر عظمت او مى‏بيند، از اين رو پرده‏هاى غرور و خودخواهى را کنار مى‏زند. از اين رو على(ع) بعد از بيان فلسفه عبادت، يکى از آثار تکبر زدايى بيان نمود: «خداوند ايمان را براى پاکسازى انسان هااز شرک واجب کرده است و نماز را براى پاکسازى از کبر»

7-    عامل پرورش فضائل اخلاقى :نماز روح اخلاص و خداباورى را در انسان افزايش مى‏دهد و نتيجه آن پرورش فضايل اخلاقى است، انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و چهار ديوار طبيعت بيرون مى‏برد و به ملکوت آسمان‏ها دعوت مى‏کند و با فرشتگان هم صدا مى‏شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مى‏داند .

8-     همگرايى : يکى از آثار مهم اجتماعى و سياسى نماز، همگرايى است، برگزارى نماز جمعه و جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مى‏گذارد زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در کنار هم قرار گرفته و با اوضاع سياسى و اجتماعى جهان آگاهى پيدا مى‏کنند. خطيب جمعه با بيان احکام و طرح مسايل سياسى و اجتماعى به نمازگزاران رشد سياسى مى‏دهد شايد به خاطر آثار مهم نماز جمعه و جماعت است که در آموزه‏هاى دينى به اين دو فريضه اهميت خاصى داده شده است.(12) پيامبر اسلام(ص) فرمود: «خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده است هر کس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انکار ترک کند، خداوند او را پريشان مى‏کند و به کار او برکت نمى‏دهد. بدانيد نماز او قبول نمى‏شود، بدانيد زکات او قبول نمى‏شود، بدانيد حج او قبول نمى‏شود،..، تا از اين کار توبه کند...»(13(

9-    نفى طاغوت و ايستاگى در مقابل ستم‏ :انسانى که فقط خداوند را عبادت نمايد در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براى او حقير و کوچک مى‏شود و کسى نمى‏تواند با ظلم و ستم بر او چيره شود. و در مقابل گردنکشان و ظالمان سر تسليم فرود نمى‏آورد و با طاغوت کنار نمى‏آيد. خداوند اين مسئله را يکى از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته است: «و در ميان هر امتى، پيامبرى را مبعوث کرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز کنيد.()14)آيه 56)

 

پى نوشت‏ها:

1- ذاريات(51)، آيه )56

2- نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 136، بااقتباس

3- تفسير نمونه، ج 16، ص 292. - طه(20)، آيه 14.

4 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289 –

5-رعد(13)، آيه 28 .

6- عنکبوت (29)، آيه 45. 7

7 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284-

8 همان، ص 290.

9 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

10 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 – 291

11- نهج البلاغه، کلمات قصار 252.

12 - جمعه (62) آيه‏ى 9، تفسير نمونه، ج 24، ص 125بعد.

13 – وسايل الشيعه، ج 5، ص 7. 14 - نحل (16)، آيه 36.

 محمدرضا معینی

 

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 29 دی 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

قال رسول الله صل الله علیه و آله وسلم :سَبْعَةُ أَسـْباب يُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ: رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًا أَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًا أَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا يَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ ».

هفت چيز است كه اگر كسى يكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چيز به او مي رسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ يا چاهى را كنده باشد،3ـ يا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ يا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ يا قرآنى را نوشته باشد،6ـ يا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ يا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نمايد.

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 5 مهر 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

س : به نیت طهارت برای‌ نماز مغرب وضو گرفتم، آیا برای‌ من با این وضو مسّ قرآ ن کریم و خواندن نماز عشا جایز است؟ ج: بعد از آنکه وضو به طور صحیح محقّق شد، تا زمانی‌ که باطل نشده است، انجام هر عمل مشروط به طهارت، با آن جایز است.
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 9 تير 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رحمت خداوند در ماه رمضان رمضان انسان یا راه بهشت را طی می کند یا راه جهنم را یعنی نمی شود انسان نه بهشتی بشود نه جهنمی یعنی هر کسی اطاعت خدا را نکرده حتماً از شیطان اطاعت می کند. راه سومی نداریم. «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ»[1] یعنی اگر حق نبود باطل است. ما مثل یک شمعی هستیم که مصرف می شویم اگر عمر ما در راه خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مصرف شد رستگار شده ایم و الّا به بی راهه رفتیم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله -کسی که احاطه کامل به عالم دارد «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ»[نجم، آیه 3.] و از روی هوی و هوس حرفی نمی گویند- فرمودند: «ایها الناس ان ابواب الجنان فی هذا الشهر مفتحه فسئلوا ربکم ان لایغلقها علیکم»[ائل الشیعه/شیخ حر عاملی/10/314/18].؛ ای مردم در ماه مبارک رمضان درهای بهشت به روی شما باز شده است. از خدای متعال بخواهید که این درها همیشه به روی شما باز باشد. هر چیزی که ما را به خدا نزدیک بکند درِ بهشت است. در ماه مبارک رمضان خیلی ها به مسجد می آیند، نمازخوان می شوند، سحر بلند می شوند؛ اما بعد ماه مبارک تا رمضان سال بعد این ها را ترک می کنند. سعی کنیم درهای باز شده بهشت را باز نگه داریم. آیت الله مرعشی نجفی(ره) فرمودند: سعی کنید در سحر ولو دقایقی بیدار بشوید، دقایق عجیبی هستند. اگر حال نماز نداشتید، مطالعه بکنید، ذکری بگویید، استغفار بکنید. مرحوم شیخ رجب علی خیاط فرمودند: حتی اگر کسی حال نماز شب نداشت، در همان رختخواب بگوید: خدایا من بیچاره ام، دست من را بگیر. خدا را چه دیدی؟ یک وقت دیدی همان دعا گرفت. هر طور که می توانید با خدا ارتباط برقرار کنید. رحمت ویژه الهی در ماه رمضان ماه مبارک رمضان، ماه رحمت واسعه و فراگیر خداوند متعال است. این ماه، فرصت استثنایی و ارفاق خاص خداوند کریم نسبت به هستی و بندگان خطا کار و بی گناه او در سراسر عالم است. در این ماه عزیز، سرنوشت انسان و جهان رقم می خورد؛ بسیاری از گناهکاران بخشیده شده و بسیاری از نیکان به ترفیع درجات روحی و معنوی دست پیدا می کنند. تمام افرادی که ماه مبارک رمضان را درک می کنند دو دسته هستند؛ یا آمرزیده می شوند و به خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نزدیک می شوند. یا اینکه ملعون اند و از رحمت خدا دورند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مَنْ أَدْرَكَ شَهْرَ رَمَضَانَ فَلَمْ یُغْفَرْ لَهُ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»[2] یعنی کسی که ماه رمضان را درک کرد و آمرزیده نشد ملعون است و از رحمت خدا دور است. مرحوم شیخ رجب علی خیاط فرمودند: حتی اگر کسی حال نماز شب نداشت، در همان رختخواب بگوید: خدایا من بیچاره ام، دست من را بگیر. خدا را چه دیدی؟ یک وقت دیدی همان دعا گرفت. هر طور که می توانید با خدا ارتباط برقرار کنید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منبر سه پله‎ای بالا می رفتند و در هر پله ای آمین می گفتند. سوال کردند که یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علت سه بار آمین گفتن شما چه بود؟ فرمود: پله اول که پا گذاشتم جبرئیل دعا کرد که هر کسی ماه رمضان را درک کند و آمرزیده نشود خدا لعنتش کند و من آمین گفتم. پله دوم که پا گذاشتم جبرئیل دعا کرد که هرکسی به پدر و مادر خودش احترام نکند ملعون است من آمین گفتم. در پله سوم جبرئیل دعا کرد که کسی که نام من را بشنود و صلوت نفرستد آمرزیده نشود «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» از رحمت خدا به دور باشد.(روضة الواعظین، ترجمه مهدی دامغانی، ص554) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِی هَذَا الشَّهْرِ»[3] بدبخت و شقی کسی است که در این ماه رمضان آمرزیده نشود. خدایی که در ماه رمضان چند صد میلیون نفر را از آتش جهنم آزاد می کند؛ اگر کسی نتواند مورد رحمت واسعه خدا قرار نگیرد واقعا بدبخت است. همه اعمال در ماه مبارک رمضان، رحمت ویژه است باید از این رحمت ویژه خدا بهره مند شویم. «إِلَهِی إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ فَفِی ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی الْجَنَّةَ فَفِی ذَلِكَ سُرُورُ نَبِیِّكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِیِّكَ»[4] امام سجاد علیه السلام به خداوند عرضه می دارد: خدایا اگر من را جهنم ببری دشمن هایت شاد می شوند؛ شیطان شاد می شود؛ ولی اگر من را بهشت ببری پیامبرت شاد می شود مسرور می شود؛ به خودت قسم من می دانم که خوشحالی پیامبر پیش تو بهتر است از خوشحالی دشمن هایت. پی نوشت ها: [1]. یونس: 32 [2]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار / مجلسی / ج 71 / 74 / باب 2 بر الوالدین و الأولاد و حقوق بعضهم على بعض و المنع من العقوق... / ص: 22 [3]. وسائل الشیعة / یخ حرعاملی / 10 / 313 / 18- باب تأكد استحباب الاجتهاد فی... / ص: 303 [4]. بحارالأنوار / مجلسی / 95 / 92 / باب 6- الأعمال و أدعیة مطلق لیالی... / ص: 82
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 9 تير 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سوال : پرکردن دندان در ماه رمضان چه حکمی دارد؟ جواب:همه مراجع:پر کردن یا جرم گیری و کشیدن دندان در ماه رمضان برای پزشکان جایز است و برای شخص روزه دار زمانی جایز است که مطمئن باشد خون یا آبی که به وسیله دستگاه وارد فضای دهان می شود فرو نخواهد رفت.
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 8 تير 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دهم رجب میلاد با سعادت حضرت جواد الائمه (ع) را به کلیه شیعیات جهان تسلیت عرض مینماییم.

راوی میگوید در نامه به امام جواد علیه السلام نوشتم :چیزی به من بیاموزکه با گفتن آن در دنیا و آخرت با شما باشم . حضرت علیه السلام در جواب نامه که با خط خودشان بود ومن خط اورا می شناختم برایم نوشتند:سوره قدر را زیاد تلاوت کن و لبانت را به استغفار تر کن.

توجه : روایت فوق از امام جواد نقل شده است که بسیاری به اشتباه امام باقر (ع) نوشته اند زیرا ابی جعفر امام باقر(ع)است و ابی جعفر ثانی امام جواد (ع) است.

منبع ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 165باب ثواب استغفار

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 10 فروردين 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سه چیز سبب کمال

حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: مسلمانان به وسیله سه چیز کامل می شود:

1 ) دین فهم باشد به مسائل دینی نظیر حرام و حلال، حق و باطل آگاهی داشته باشد؛

2 ) در زندگی تدبیر لازم را داشته، مواظب خرج و دخل و اهل قناعت باشد؛

3 ) در مصیبت ها و مشکلات روز و رویدادهای سخت زندگی اهل صبر؛ مقاوم باشد، مانند سدّی سترک در مقابل طوفان و امواج سهمگین مقاوم استوار باشد.

خصال،ج 1، ص124

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چهار چیز کم آن هم زیاد است

حضرت امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: چهار چیز کم آن هم زیاد می باشد:

1 ) آتش ( چه آتش دنیا، چه آتش آخرت ) کمش هم زیاد است؛ 2 ) خواب کمش هم زیاد

 است؛ 3 ) بیماری ( مرض ) هم کمش زیاد است، 4 ) دشمن کمش هم زیاد می باشد

خصال، ج 1، ص 238

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: شنبه 8 فروردين 1394برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از حجة الاسلام سید احمد موسوی ( سفیر ایران در سوریه ) شنیدم که ایشان گفتند :« در جلسه ای که با سید ( سید حسن نصرا... ) داشتم ، ایشان به من گفت که چیزی را در مورد حضرت آقا می خواهم به شما بگویم ، « بعد از جنگ 33 روزه ، در میان حزب الله شبهه ای بوجود آمد که جنگ با اسرائیل اشتباه بزرگی بوده است و همه در مورد آن دچار شک و تردید شده بودند ، وقتی خبر به من رسید ، اندکی تامل کردم و با خود گفتم : نکند که ما واقعا اشتباه عمل کردیم ، در این افکار بودم که یکی از فرماندهان حزب الله وارد اتاق من شد و گفت : از دفتر مقام معظم رهبری نامه ای آمده . رفتم نامه را خواندم ، دیدم که آقا نوشته اند: « جناب سید حسن نصرالله ، در مورد جنگ با اسرائل شک به دل خود راه نده که کار شما شایسته و صحیح بود ، رژیم صهیونیستی در تابستان سال آینده با نیروی قوی تری قصد جنگ با شما را داشت و اگر شما الان نمی جنگیدید ، حتما شکست می خوردید .» چون شب از طریق ویدئو کنفرانس با مردم دیدار داشتم ، تصمیم گرفتم که سخنان رهبر را با مردم در میان بگذارم ، اما نه به نقل از رهبر بلکه از خود گفته باشم . شب شد و سخنانی را که رهبر به من گفته بودند را به مردم گفتم ، اما در دلم ترسی بود ، با خود گفتم نکند که امام خامنه ای اشتباه کرده باشند ، یکدفعه به خود آمدم و گفتم رهبر بدون اینکه او را در جریان بگذارم از دلم خبر داشت پس حتما اشباه نمی کند . روز بعد ، کانال 11 تلوزیون اسرائیل را گرفته بودم ، که سخنرانی فرمانده ی ارتش اسرائیل را گوش بدم . فرمانده ی ارتش در سخنرانی خود گفت : « فکر نمی کردم که نیروهای حزب اللهی در ارتش ما هم نفوذ کرده باشند ، آنها از برنامه های ما با خبر بودند و میدانستند که در تابستان سال آینده قصد جنگ با آنها را داشتیم و اگر اطلاعات به آنها نمی رسید قطعا آنها را شکست میدادیم .» سید حسن نصر الله گفت : « در این حین با خودم گفتم ، حتما مقام معظم رهبری با عالم غیب در ارتباط است ، و گرنه اینها کار یک انسان معمولی نیست » این سخنان را به نقل از سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران در جلسه با سید حسن نصر الله بیان کردم
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

گاه سؤالاتی در زندگی انسان مطرح است که این حدیث به پاسخ اهمّ آنها پرداخته است: 1. چرا در دنیا مشکلات داریم؟ 2. چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود؟ 3. چرا به علم و عزّت نمی رسیم؟ 4. چرا به ثروت و مال نمی رسیم

خداوند بلند مرتبه به موسی بن عمران چنین وحی کرد: «ای موسی! شش چیز را در شش محل پنهان کرده ام؛ ولی مردم در جای دیگر دنبال آن می گردند؛ ولی هرگز [آنها را در آنجا] نخواهند یافت:

«إنّی وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهَا فِی الدُّنْیَا،

اِنّی وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِی الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی الشِّبَع،

إنّی وَضَعْتُ الْعِزَّه فِی قِیَامِ اللَّیْلِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی اَبْوَابِ السَّلَاطِینَ،

إِنّی وَضَعْتُ الرَّفْعَه وَالدَّرَجَه فِی التَّوَاضُعِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی التَّکَبُّرِ،

إنّی وَضَعْتُ اِجَابَه الدُّعَاءِ فِی لُقْمَه الْحَلَالِ وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی الْقِیلِ وَ الْقَالِ،

إنّی وَضَعْتُ الْغِنَی فِی الْقَنَاعَه وَالنَّاسُ یَطْلُبُونَهَا فِی کَثْرَه الْمَعْرُوضِ وَلَمْ یَجِدُوهُ اَبَداً؛]

به راستی راحتی [مطلق] را در بهشت قرار دادم؛ ولی مردم در دنیا دنبال آن می گردند؛

. به راستی من دانش [و فراگیری آن] را در گرسنگی و تلاش قرار دادم؛ ولی مردم در سیر بودن دنبال آن می گردند؛

. به راستی من ع‍زَت (و شرف) را در شب بیداری (و نماز شب) قرار دادم؛ ولی مردم عزت را در خانة شاهان می جویند]

. به راستی من بلندمرتبگی و مقام را در فروتنی قرار دادم؛ ولی مردم در تکبّر و خودبرتر بینی، دنبال آن می گردند

راستی، اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم؛ ولی مردم در قیل و قال [و داد و فریاد]، دنبال اجابت دعا می گردند؛

به راستی من بی نیازی را در قناعت قرار دادم؛ ولی مردم آن را در زیادی مال و ثروت جستجو می کنند، و هرگز آن را نخواهند یافت (و موفق به آنچه می خواهند نخواهند شد).»

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: شنبه 29 آذر 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

شخصى از لقمان پرسید: کدام انسانى، بدترین انسان است؟

لقمان فرمود: آن کس که باکى ندارد که مردم او را بدکار بنگرند.

شخصى به لقمان گفت: چقدر نازیبا هستى؟

لقمان در پاسخ فرمود: از قیافه من عیب مى‏گیرى، یا از نقاش قیافه من(خدا)

این نصیحت یادآور آن حکایتى است که شخصى هیکل ناهنجار شترى را دید، و گفت: همه اعضاى تو ناقوار و نامناسب و زشت است، شتر گفت: عیب نقاش مى‏کنى، زنهار!

موعظه تکان دهنده لقمان

اى پسر جان! اگر درباره مرگ شک دارى، خواب را از خود بران، در صورتى که قدرت بر این کار ندارى، و اگر درباره روز قیامت شک دارى، بیدارى از خواب را از خود دفع کن، در صورتى که چنین قدرتى ندارى، و اگر در این دو مورد بیندیشى مى‏بینى که جان تو در دست دیگرى است، زیرا خواب بسان مرگ است و بیدارى پس از خواب بسان برپا شدن قیامت، پس از مرگ است

از اندرزهاى تکان دهنده لقمان به پسرش این بود: یا بُنَى تَعَلَّمتَ سَبعَةَ آلافٍ مِنَ الحِکمَةِ، فَاحفَظ مِنها اَربعَاً وَ مُرمَعِى الى الجَنَّةِ: اَحکِم سفینتک، فانَّ بَحرَکَ عَمِیق، و خَفِّف حَملَکَ فانَّ کَؤُودٌ، و اَکثِرِ الزَّادَ، فانَّ السَّفَر بَعِیدٌ، وَ اخلِصِ العَمَلَ فانَّ النَّاقِدَ بَصِیر؛ اى پسرجان! هفت هزار حکمت آموختم، از میان این حکمت‏ها چهار حکمت را فرا گیر و به آن عمل کن، آن‏گاه همراه من به بهشت حرکت کن: 1 - کشتى خود را محکم و استوار کن، چرا که دریاى (زندگى) ژرف و عمیق است. 2 - بار گناه خود را سبک کن چرا که گردنه عبور، بسیار سخت است. 3 - زاد و توشه فراوان براى راه سفر آخرت فراهم کن، زیرا این سفر طول و دراز است. 4 - عمل خود را خالص کن، چرا که بررسى کننده اعمال، تیزبین و دقت نگر است. سؤال از چهار چیز امام صادق علیه‏السلام فرمود: لقمان، روزى پسرش را چنین موعظه کرد: اى پسر جان! مردم قبل از تو، براى فرزندانشان اموالى انباشتند، ولى نه آن اموال باقى ماند، و نه آن فرزندان باقى ماندند، بدان که تو همچون بنده مزدبگیرى هستى که او را به کارى دستور داده‏اند، و مزدى براى کارش وعده داده‏اند، بنابراین کارت را تمام کن و تمام مزدت را بگیر، و در این دنیا مانند گوسفندى مباش که در میان زراعت سرسبز افتاده و آن قدر از آن بخورد تا چاق گردد و مرگش همراه چاقیش باشد، بلکه دنیا را مانند پل روى نهرى بدان که بر آن مى‏گذرى و آن را وا مى‏گذارى، و دیگر به آن باز نمى‏گردى، خرابش کن و آبادش مساز که مأمور ساختنش نیستى (منظور دنیاى مادى است که هدف قرار گرفته و پل غرور و مستى شود) و بدان که فرداى قیامت وقتى در پیشگاه عدل خدا قرار گرفتى، از چهار چیز از تو بازخواست مى‏کنند: 1 - از جوانیت که در چه راه به پایان رساندى. 2 - عمرت را در چه راه تمام کردى. 3 - مالت را از چه راه به دست آوردى. 4 - آن را در چه راه مصرف کردى؟! بنابراین آماده پاسخ به این پرسش‏ها باش، و از آن چه در دنیا از دستت رفته افسوس مخور، زیرا اندکِ دنیا دوام ندارد، و بسیارش از بلا ایمن نیست، پس آماده و هوشیار باش و در کارت جدى بوده و پرده غفلت را از چهره دلت بردار، و متوجه احسان خدا و شکر در برابر آن باش، و همواره توبه را در دلت تجدید نما، و قبل از فرا رسیدن مرگ، از فرصت‏ها استفاده کن

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 18 آذر 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از امام صادق(ع) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام "قائم" لازم است برخیزیم؟ معنای این کار در هنگام قرائت دعای فرج چیست؟

 

گاهی سوال می شود که چرا شیعیان به هنگام شنیدن نام حضرت ولی عصر(عج) دست ها را بر روی سر گذارده یا قیام می نمایند. این رفتار شیعیان آیا مستند به روایتی یا سنتی از جانب اهل بیت(ع) می باشد یا خیر؟

به هنگام یادآوری وجود مبارک حضرت مهدی(عج) و ذکر و یاد او و دعا برای آن حضرت، این عمل به تأسی از عمل معصومین(ع) و برای ابراز احترام و بزرگداشت آن حضرت انجام می‏گیرد. همچنان که در روایت نقل شده است که در حضور امام رضا(ع) اسم مبارک امام زمان(ع) برده شد، آن حضرت برای احترام برخاستند و دست بر سر نهادند. ضمن آن که این عمل نوعی استغاثه به آن حضرت است.

اگر چه در این زمینه مستنداََ روایتی از حضرات معصومین(ع) وارد نشده است؛ اما از آنجا که علاوه بر قول و تقریر معصوم، فعل او نیز حجیت دارد لذا می توان به روایتی اشاره کرد که علامۀ مامقانی رضوان الله تعالی علیه در تنقیح المقال در ترجمۀ دعبل خزاعی از مشکواة الأنوار، شیخ محمد بن عبد الجبار نقل می‌کند و آن روایت این است:

"لما قرأ دعبل قصیدته المعروفة التی أولها (مدارس آیات) على الرضا(ع) و ذکره(عج) وضع الرضا(ع) یده على رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج"1

"زمانی که دعبل قصیدۀ معروفش را که اولش (مدارس آیات) بود بر امام رضا(ع) خواند و در آن نامی از حضرت مهدی(عج) برده شد، امام رضا(ع) دست بر سر نهاد و متواضعانه ایستاد و برای تعجیل در فرج آن حضرت دعا کرد.

مرحوم محدث نوری رحمت الله علیه درباره قیام و دست گذاردن بر سر می‌نویسد:

هذا القیام والتعظیم خصوصا عند ذکر ذلک اللقب المخصوص سیرة تمام أبناء الشیعة فی کل البلاد من العرب والعجم والترک والهند والدیلم وغیرها ، بل وعند أبناء أهل السنة والجماعة أیضا.2

این نوع قیام تعظیم در هنگام ذکر لقب مخصوص حضرت حجت(عج)، از قدیم الأیام در میان تمام شیعیان؛ اعم از عرب و عجم و ترک و دیلم، در تمام شهرها و کشورها؛ بلکه حتی در نزد اهل سنت نیز مرسوم بوده است.

مرحوم شیخ عباس قمی نیز می‏نویسد: روایت شده که دعبل خزاعی وقتی که قصیده تائیّه خود را برای حضرت امام رضا(ع) سرود چون به این شعر رسید:

خروج امام لا محاله خارج

یقوم علی اسم اللَّه بالبرکات

امام رضا(ع) چون نام قائم را شنید، برخاست و سر خود را به سوی زمین خم کرد، پس از آن کف دست راست خود را بر سر گذاشت و فرمود: "اللهم عجل فرجه و مخرجه و انصرنا به نصراً عزیزاً".3

شاید از دلایل دیگری که می توان برای این عمل ذکر کرد این باشد که، ایستادن هنگام شنیدن صفت قائم برای امام زمان، به معنای آماده بودن برای قیام امام زمان(عج) است و دست بر سرگذاشتن یعنی تسلیم امر و فرمان امام زمان بودن است.

درباره فلسفه برخاستن و دست در سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است که علت آن را هم بیان می کند، (البته خود این روایت دلیل و منبع برای اصل این کار هم می تواند باشد): از امام صادق(ع) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام "قائم" لازم است برخیزیم؟ فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبت‏آمیز مى‏کند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید.4

حکمت دست روی سر گذاشتن در میان عرب

در عرب و نیز در میان عقلای عالم رسم است که هرگاه گره ناگشودنی در کار بیافتد به نشانه ناچاری و اضطرار دست خود را بر سر می گذارد. معنای این کار در هنگام قرائت دعای فرج این است که دوری و غیبت امام برای ما بسیار دشوار و طاقت فرسا است.

همچنین باید گفت که دست بر سرگذاشتن هنگام بردن نام امام زمان(عج) و یا سلام بر آن حضرت نوعی احترام و تعظیم برای ایشان و نیز اعلام تسلیم بودن برای آن حضرت و آماده بودن برای خدمت به ایشان و پا در رکاب بودن ایشان است. آنچه به عنوان مستند برای بلند شدن هنگام ذکر نام حضرت نقل شده، روایتی است از امام رضا(ع)که: نام "قائم" نزد آن حضرت برده شد حضرت ایستادند و دست خود را بر بالای سر نهادند و فرمودند: "اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه". (مستدرک سفینه 8/629) از این روایت می توان استحباب ایستادن هنگام برده شدن کلمه "قائم" را استفاده کرد. حتی از این روایت می توان استفاده کرد که قیام حضرت رضا(ع) به جهت خصوص لفظ قائم نبوده بلکه به احترام نام آن حضرت بوده که در این صورت هر نامی برده شود، ایستادن و دست روی سر نهادن خوب است.5

 

پی نوشت ها:

1. تنقیح المقال ، ج1 ،‌ ص418

2. النجم الثاقب ، ص 605 .

3. منتهی الامال، ج 2، ص 488 - 489.

 

4. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، ص 640، مؤسسة السیدة المعصومة، 1419 قمری.

5. برای توضیح بیشتر ر.ک: ابراهیم امینی دادگستر جهان، ثفق، چاپ 16، 1376، ص 125.

 

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 آبان 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پاسخ لقمان به چند سوال

شخصى از لقمان پرسید: کدام انسانى، بدترین انسان است؟

لقمان فرمود: آن کس که باکى ندارد که مردم او را بدکار بنگرند.

شخصى به لقمان گفت: چقدر نازیبا هستى؟

لقمان در پاسخ فرمود: از قیافه من عیب مى‏گیرى، یا از نقاش قیافه من (خدا).

این نصیحت یادآور آن حکایتى است که شخصى هیکل ناهنجار شترى را دید، و گفت: همه اعضاى تو ناقوار و نامناسب و زشت است، شتر گفت: عیب نقاش مى‏کنى، زنهار!

موعظه تکان دهنده لقمان‏

اى پسر جان! اگر درباره مرگ شک دارى، خواب را از خود بران، در صورتى که قدرت بر این کار ندارى، و اگر درباره روز قیامت شک دارى، بیدارى از خواب را از خود دفع کن، در صورتى که چنین قدرتى ندارى، و اگر در این دو مورد بیندیشى مى‏بینى که جان تو در دست دیگرى است، زیرا خواب بسان مرگ است و بیدارى پس از خواب بسان برپا شدن قیامت، پس از مرگ است.

از اندرزهاى تکان دهنده لقمان به پسرش این بود: یا بُنَى تَعَلَّمتَ سَبعَةَ آلافٍ مِنَ الحِکمَةِ، فَاحفَظ مِنها اَربعَاً وَ مُرمَعِى الى الجَنَّةِ: اَحکِم سفینتک، فانَّ بَحرَکَ عَمِیق، و خَفِّف حَملَکَ فانَّ کَؤُودٌ، و اَکثِرِ الزَّادَ، فانَّ السَّفَر بَعِیدٌ، وَ اخلِصِ العَمَلَ فانَّ النَّاقِدَ بَصِیر؛ اى پسرجان! هفت هزار حکمت آموختم، از میان این حکمت‏ها چهار حکمت را فرا گیر و به آن عمل کن، آن‏گاه همراه من به بهشت حرکت کن: 1 - کشتى خود را محکم و استوار کن، چرا که دریاى (زندگى) ژرف و عمیق است. 2 - بار گناه خود را سبک کن چرا که گردنه عبور، بسیار سخت است. 3 - زاد و توشه فراوان براى راه سفر آخرت فراهم کن، زیرا این سفر طول و دراز است. 4 - عمل خود را خالص کن، چرا که بررسى کننده اعمال، تیزبین و دقت نگر است. سؤال از چهار چیز امام صادق علیه‏السلام فرمود: لقمان، روزى پسرش را چنین موعظه کرد: اى پسر جان! مردم قبل از تو، براى فرزندانشان اموالى انباشتند، ولى نه آن اموال باقى ماند، و نه آن فرزندان باقى ماندند، بدان که تو همچون بنده مزدبگیرى هستى که او را به کارى دستور داده‏اند، و مزدى براى کارش وعده داده‏اند، بنابراین کارت را تمام کن و تمام مزدت را بگیر، و در این دنیا مانند گوسفندى مباش که در میان زراعت سرسبز افتاده و آن قدر از آن بخورد تا چاق گردد و مرگش همراه چاقیش باشد، بلکه دنیا را مانند پل روى نهرى بدان که بر آن مى‏گذرى و آن را وا مى‏گذارى، و دیگر به آن باز نمى‏گردى، خرابش کن و آبادش مساز که مأمور ساختنش نیستى (منظور دنیاى مادى است که هدف قرار گرفته و پل غرور و مستى شود) و بدان که فرداى قیامت وقتى در پیشگاه عدل خدا قرار گرفتى، از چهار چیز از تو بازخواست مى‏کنند: 1 - از جوانیت که در چه راه به پایان رساندى. 2 - عمرت را در چه راه تمام کردى. 3 - مالت را از چه راه به دست آوردى. 4 - آن را در چه راه مصرف کردى؟! بنابراین آماده پاسخ به این پرسش‏ها باش، و از آن چه در دنیا از دستت رفته افسوس مخور، زیرا اندکِ دنیا دوام ندارد، و بسیارش از بلا ایمن نیست، پس آماده و هوشیار باش و در کارت جدى بوده و پرده غفلت را از چهره دلت بردار، و متوجه احسان خدا و شکر در برابر آن باش، و همواره توبه را در دلت تجدید نما، و قبل از فرا رسیدن مرگ، از فرصت‏ها استفاده کن

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 آبان 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 تئوري شن مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.   مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن» مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابراین به او اجازه عبور میدهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا... این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود. یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟   قاچاقچی میگوید : دوچرخه! نکته : بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند

داستان زن غرغرو! مرد کشاورزي يک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چيزي شکايت ميکرد. تنها زمان آسايش مرد زماني بود که با قاطر پيرش در مزرعه شخم ميزد. يک روز، وقتي که همسرش برايش ناهار آورد، کشاورز قاطر پير را به زير سايه اي راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل هميشه شکايت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پير با هر دو پاي عقبي لگدي به پشت سر زن زد و او در دم کشته شد. در مراسم تشييع جنازه چند روز بعد، کشيش متوجه چيز عجيبي شد. هر وقت يک زن عزادار براي تسليت گويي به مرد کشاورز نزديک ميشد، مرد گوش ميداد و به نشانه تصديق سر خود را بالا و پايين ميکرد، اما هنگامي که يک مرد عزادار به او نزديک ميشد، او بعد از يک دقيقه گوش کردن سر خود را به نشانه مخالفت تکان ميداد. پس از مراسم تدفين، کشيش از کشاورز قضيه را پرسيد. کشاورز گفت: خوب، اين زنان مي آمدند چيز خوبي در مورد همسر من ميگفتند، که چقدر خوب بود، يا چه قدر خوشگل يا خوش لباس بود، بنابراين من هم تصديق ميکردم. کشيش پرسيد، پس مردها چه ميگفتند؟ کشاورز گفت: آنها مي خواستند بدانند که آيا قاطر را حاضرم بفروشم يا نه؟ نکته : ؟؟؟؟؟

 

 

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تناسخ از ریشۀ نسخ است و به معنی كوچ كردن ارواح، از یك بدن به بدن دیگر می باشد. فرانسوی ها آن را metompsycose میگویند. از دیدگاه كسانیكه این اندیشه را قبول دارند، اجساد، به مانند قالب ارواح هستند. ارواح، به این قالبهایی كه ماهیت قشله را دارند، داخل شده، در آنجا زندگی میكنند و شاد و مسرور می باشند و با متلاشی شدن اجسادی كه در آن داخل شده اند، به اجساد دیگری پا میگذارند و در این گردش دایم، این تغییر بدن ادامه می یابد.

عقیده تناسخ را حتی در میان ابتدائی ترین گروهها نیز میتوان مشاهده كرد. اما به لحاظ متفاوت بودن عقیده و فرهنگ ملی و محیط این گروهها، ‌تناسخ نیز نماهای متفاوتی داشته است. در میان دیدگاه یك مصری از تناسخ، و برداشت یك انسان گنگی كه مسحور ابدیت شده است، تفاوتهای جدی وجود دارد. بالاخص در بیانات پرزرق و برق فلاسفۀ یونان، مسئلۀ تناسخ، كاملاًً هویت دیگری كسب میكند.

تناسخ، در عصر و زمان ما- كه تجربه های پسکولوژیکی (فراروحی) گوناگو نی گسترش داده شده است- نیز بسیار مشهور است و امروز، همچون مذهبی شده است كه مهاجرت ارواح را به عنوان یك سیستم عقیدتی، درآورده است. به ویژه در محافل اعیان و اشراف، به عنوان عكس العمل در برابر نارسایی ماده، به این گونه حادثه ها بسیار زیاد علاقمندی وجود دارد كه هرگاه، در جایی چند نفری به دور هم جمع شوند، فوراً از تمثل ارواح، از رهبری آنها،‌ از تأثیر آنتی فیزیك بر فیزیك و قوانین آن،‌ حتی از هشدارها و رهنمود های برخی از ارواح، و یا بر عكس، از دیوانه ساختن و بی راه كردن آنها، سخنان و بحثهای داغ آغاز میشود.

موضوع مورد بحث ما كه سوال و جواب است،‌ نه مجال پرداختن به تاریخ كامل تناسخ را به ما میدهد و نه گنجایش تشریح و تبیین پسکولوژیک و پاراپسکولوژیک را كه از واقعات روز است، دارد. لذا میخواهیم با اشاره به منشأ تناسخ، ‌به اصل مسئله بپردازیم.

برخی از حلقات،‌ به ریشه دار و قدیمی بودن عقیدۀ تناسخ باور دارند. حتی به همین خاطر به اسطوره های تاریخی زیادی روی آورده میشود و به حكایاتی كه هرودت نقل كرده- و اكثر آن دروغ است- به دید یك حقیقت مینگرند و حتی تلاش میگردد تا داستانهای پر زرق و برق "اویده" مسند این كار قرار گیرد. درین میان، بعضیها ادعا دارند كه جریان این "سیر و سفر روح" نه تنها در بین انسانها بلكه در بین حیوانات و حتی گیاهان نیز معمول است و امتداد دارد. نظر به گفتۀ شارح "جام گیتی نما" تناسخیان براین باورند كه ارواح مجبور به مهاجرتی هستند كه تمام عالم موجودات را فراگیرد. یك دسته از ارواح از بدن انسانها به حیوانات و از آنجا به عالم نباتات،‌ جمادات و معادن ... و بدین طریق، با یك سوق دوامدار و نامتناهی جبری، از خشكی ها به دریا ها و از دریا ها به خشكی ها در رفت و آمد اند. انتقال روح از بدن یك انسان به انسان دیگر را "نسخ"‌ و رفتن آن را به بدن حیوانی كه مناسب او باشد "مسخ" و داخل شدن آن را به گیاهان و درختان "رسخ" و حلول آن را در معادن "فسخ" میگویند.

آیا در شكل گیری این باور و اندیشه، قبول داشتن یك روح عالم شمول، تأثیر دارد و یا خیر؟ رابطه اش با حلول و اتحاد[1]، در چه سطحی است؟ بدون خارج شدن از موضوع، فوراً باید به عرض برسانم كه به مشكل میتوان پذیرفت كه این دو نظریۀ انحرافی،‌ منشأ تناسخ نباشد. حتی"تایلر" میگوید: نظریۀ تناسخ ارتباط تنگاتنگی با بقای مستقل ارواح دارد. از دیدگاه این اندیشه، مشابهت اولاد و نواسه ها به پدرانشان نیز، قرنهای متمادی با تناسخ، ایضاح گردیده است و امروز این مسئله،‌ با قانون وراثت به خوبی توضیح داده میشود.

گفته میشود كه تناسخ، اولاً در حوزۀ نیل گسترش یافت كه در چهرۀ زشت مومیایی ها و در اعمار اسرار انگیز اهرام، تقریباً این نكته محسوس است. این نظریه كه از مصر به هندوستان و از آنجا به یونان برده شد،‌ از یكسو در میان گفتارهای سحر انگیز فلاسفه، ‌و از سوی دیگر، در میان نغمه های انسانهایی كه با فكر ابدیت حوزۀ گنگ و سند، مسحور گردیده بودند،‌ مایـۀ امیـد و تسلی قلب انسانــی در آورده شد کــه آرزوی ابــدیت داشت!

از طرف قبالیستها[2] به یهودیت و از طریق یهودیها، به مسیحیان و سرانجام، علی رغم سعی و كوشش علمای كلام،‌ در اندیشه بعضی از متصوفین هم راه یافت و آنها را هم آلوده ساخت و در این میان، ‌هر مدعی برای اثبات آنچه طرح كرده است،‌ دلایلی را نیز ارائه مینمود. به گونۀ مثال، ‌قبالیستها،‌ مرمر شدن "نیوبه" تورات را،‌ و تبدیل شدن زوجۀّ حضرت لوط را به هیكلی از نمك، ‌یاد آوری نموده و نسلهای بعدی،‌ میمون شدن عده یی و خوك شدن عدۀ دیگر از یهودیان را ذكر میكردند.. و برخی دیگر هم، كار را به حدی پیش میبردند وسوق وادارۀ الهی را در حیوانات و نظام و آهنگ شگفت انگیز عالم نباتات را تحت ادارۀ روح انسانی میپنداشتند كه، به درخت و یا حیوان تبدیل شده است، با این باور شان، به هرچیز، روحی قایل میشدند.

در حقیقت، ‌تعمیم این حكم عجولانه،‌ نه تنها برای عالم جمادات و نباتات،‌ بلكه طرح آن برای عالم انسانیت نیز، ‌آنقدر تكلف آمیز است كه‌ با اندكی تفكر، ‌فوراً خلاف آن ثابت میشود.

شك نیست كه جمادات و نباتات در چارچوب پروگرام و برنامۀ از پیش تعیین شده (قدر) حركت میكنند. اما جستجوی نظام و میزان موجود در آنها دربین ارواح، با تجربه یی كه قبلاً در آنها میزیسته اند، ‌واقعاً خنده آور و به همان اندازه بی بنیاد است. درست است كه درختان و گیاهان یك زندگی حیوانی دارند،‌ اما این،‌ آنگونه كه روح فرسوده یك انسان نیست، ‌روح تازه یی كه آماده ترقی و نامزد انسان شدن باشد نیز، نیست.

با وجود این همه تحقیقات عمومی، آنگونه كه از هیچ گیاهی،‌ هیچ پیامی مبنی بر موجودیت روح با تجربۀ انسان در او، ‌دریافت نشده است. از هیچ روحی كه - به پندار آنها- فعلاً دوره انسانی اش را سپری میكند نیز، تثبیت هیچ خاطره یی از زندگی نباتی و حیوانی او،‌ نشان داده نشده است. حال آنكه در بین این ادعا ها، ‌انتقال معلومات و مكتسبات قدیم نیز،‌ یكی از مسائل مهم و بنیادی محسوب میگردد. اما تا كنون، ‌سوای هزیان و یاوه سراییهای یكی دو بیمار عقلی و روانی،‌ و غیر از یكی دو خبر ناموثق چیزی نمیدانیم.

مرمر شدن "نیوبه" كه یكی از موضوعات تورات است،‌ و تبدیل شدن "اتیدحه" زوجه حضرت لوط(ع) به مجسمۀ نمكی،‌ هیچگاه دلیل تناسخ به شمار نمی آید. اگر از مسامحه كار گرفته و چنین چیزی را بپنداریم، ‌باز هم آن،‌ بدین معنی است كه روح، قبض شده است ‌و جسد، ‌نظر به كیفیت بلائی كه گرفتار شده بود، ویا با هوای سوزاننده یی به گرد و خاك تبدیل شده است و یا همچون اجساد بی جانی كه زیر شعله های آتش قرار گرفته باشند،‌ به سنگ تبدیل شده است. چنانكه اینگونه فوسیلها به تعداد بی شماری در هر گوشۀ دنیا کشف گردیده اند. كندنكاریهایی كه قرنها پس از تبدیل شدن کوههای پومپی و وِزو (کوههایی است در ایتالیا) بر أثر آتش فشانی هایش به تپه یی از خاکستر صورت گرفته است.‌ نیوبه های سنگ شدۀ فراوانی را در جلو چشم ما نهاد. امروز، زمانی كه این خرابه ها را صفحه به صفحه ورق میزنیم،‌ در پیشانیهای ناپاک و عبرت انگیز آنها می بینیم که زندگی سراسر خفت و خجالت آور، چگونه آن انسانها را درنده خوی ساخته و قهر و غضب الهی را جلب کرده است. این مادۀ اتنوگرافیك كه برای عبرت دیگران به سینۀ محافظت كنندۀ استقبال، سپرده شده است با تناسخ، چیزی جز ادعای بی بنیاد و سبکی عقل نیست.

اگر تناسخ به مفهوم داخل شدن ارواح انسانهای مرده به اجساد دیگر و سیر و سیاحت در آن باشد،‌ پس كدام روح در كدام جسد داخل شده است. چنانكه روح بعضی از اقوامی كه اكثراً مجرم بودند، قبض شده است تا عبرتی برای آینده گان باشد و اجساد شان نیز به سنگ تبدیل شده است.

در مصر،‌ یونان و در حوزۀ گنگ، عقیدۀ تناسخ با تكیه به سوء استفاده ها و تعبیرات غلطی از ایمان به آخرت و با پشتوانۀ آرزوی بقای روح، رشد نموده است. تناسخی را كه زاییده تحریفات "أهن أتن" در مصر و "فیثاغورث" در یونان بود،‌ كسی نمی شناخت. أتن بر این باور است كه با پایان یافتن زندگی زمینی انسان،‌ زندگی آسمانی شروع میشود. از این لحاظ،‌ بلا فاصله پس از مرگ انسان، روحش به قصد رفتن به "محكمۀ كبرا" كه در بالا ها است، ‌به راه می افتد و با عروج گام به گام به حضور"اوسیرس" میرسد. هر روحی كه به حضور او رسیده است، به این شكل جواب میدهد: "بدون ارتكاب گناهی به حضورت آمدم،‌ و در زندگی ام هرآنچه را كه باعث خوشنودی ربانیان بود، ‌انجام دادم، خون نریختم، دزدی نكردم،‌ دست به فساد نزدم و بد اخلاقی ننمودم. مرتكب زنا نشدم..." كسیكه اینها را بگوید‌، عضو جماعت اوسیرین میشود و هر كه گفته نتواند و ترازویش سنگین نباشد، به جهنم افگنده میشود و در آنجا توسط زبانیها (دوزخبانان) قطعه قطعه میگردد.

باز در نوشته های آتن كه بازتاب دهندۀ حقایق ایمانی دین اوست،‌ این عقیدۀ صاف و بی آلایش را می بینیم: "كارهای تو بسیار زیاد است و اكثر آنها را هم چشم ما دیده نمیتواند. ای اله یگانه یی كه هیچ كس قدرت تو را ندارد. تو این زمین را به گونه یی كه اراده ات بود، آفریدی و تو تنها بودی. به انسانها و به حیوانات بزرگ و كوچكی كه در زمین بر روی پاهایشان راه میروند، ‌و به پرندگانی كه در بلندیها با بالهایشان پرواز میكنند،‌ جای شائسته و مناسبی را به همۀ آنها تو برمیگزینی و همه نیازهای شان را تو برآورده می سازی... همه زیباییها، در سایۀ تو شكل میگیرد و همه چشمها، از طریق آنها، تو را می بینند، تو در قلب منی ..."[3] این نظریات را كه بدون هیچ افزودی نگاشته ام، تقریباً چهار هزار سال پیش در مصر، به عنوان حقایق بزرگی پذیرفته شده بود.

در یونان نیز عقیدۀ حشر و بقای روح، واقعاً محكم و استوار بود. فیلسوف بزرگ "فیثاغورث" بیان میدارد كه، روح جدا شده از جسد،‌ زندگی مخصوصی خواهد داشت،‌ و حتی روح، پیش از فرود آمدن بر زمین نیز مظهر این زندگی بوده و با برخی از مكلفیتها به زمین آمده است و به كیفر بدیهایش در اینجا، به جهنم افگنده میشود و توسط زبانیها قطعه قطعه میگردد و برعكس آن، با انجام نیكیها نیز به مقامات بلند و زندگی با سعادتی نایل خواهد شد. اگر امكان موجودیت برخی از دستبردها و خلط اندیشه ها را در هنگام نقل،‌ پیش از پیش پذیرفته و سپس نظریات مزبور را مد نظر قرار دهیم،‌ خواهیم دید كه عقیدۀ حشر به گونۀ قریب به واقعیت،‌ با بیان شیوا و زیبائی مطرح گردیده است. بیانات افلاطون در كتاب"جمهوریت" او نیز تفاوتی با این ندارد. از دیدگاه افلاطون: "روح جدا شده از بدن،‌ زندگانی جسمانی را به كلی فراموش میكند و فقط مشغول تفكر در حقیقت میباشد. با این حال،‌ او با ارتقا به عالمی مناسب به خودش، عالمی لاهوتی و سرشار از حكمت و ابدیت،‌ از تمام نواقص و خطاها و ترسها و حتی از محبتها و عشقهایی كه در زندگانی مادی او را رنج داده است. خلاصه، ‌از تمام زشتیهایی كه لازمۀ طبعیت بشری است، ‌آزاد میگردد و به سعادت بزرگی دست می یابد و با ربانیان مونس و همدم میشود.»

اگر در عقیدۀ ملتهایی كه سیستم فكری شان چنین است، ‌چیزی مانند تناسخ به چشم بخورد،‌ نباید شك داشت كه این پدیده، محصول تحریف است.

مسیحیت كه دین آسمانی است، با همین تحریف كوشید تا حضرت مسیح را به تخت الوهیت بنشاند كه اگر بیانات روشنگر و واضح قرآن نمیبود، نگرش به مسیحیت هیچ تفاوتی با آتنیزم و برهمنیزم نمیداشت. همچنان ادیان مصر قدیم،‌ ادیان سرزمین هند و گنك،‌ پس از سپری نمودن استحاله و دگرگونیها، ‌شكل نامتعارفی به خود گرفتند كه امكان دارد عقیدۀ تناسخ نیز با همین تحریف،‌ راه نفوذ پیدا كرده و وارد این ادیان و مذاهب گشته باشد.

عقیده تناسخ كه در مصر ریشه گرفته بود، ‌پس از آنكه در سراسر حوزۀ نیل، ‌بر سر زبانها افتاد و موضوع داستانها و اشعار محلی شد. با فكر و دماغ پر محصول فلاسفۀ یونان،‌ كسوه های رنگینتر و خیالیتر را پوشیده وارد ضرب المثلها گردید و به اسطوره سراسر روی زمین، تبدیل شد.

هندویی كه اسیر این نظریه است، ماده را آخرین تجلی برهمن می پندارد و یكجا شدن روح و جسد را یك نوع سقوط و شر، تلقی میكند و در مقابل،‌ مرگ را تجرد از كاستیها و قصور بشری و وسیله یی برای ارتقا به وجد و استغراق، میشمارد و وصال به حقیقت میداند. در"ودانتا" مهم ترین كتاب هندوئیزم، روح، یك جزء و شراره یی از برهمن،‌ تصورمیشود و خاطر نشان میگردد كه روح،‌ تا لحظه یی كه با انتقال از قالبی به قالب دیگر،‌ به اصلش عودت نكند، از چنگ اضطراب و پشیمانیها نجات نمییابد. روح‌،‌ زمانی به مقصدش كه "معرفت مقدسه" است میرسد كه از انانیت وزشتیهای آن خود را بپیراید و به سان پیوستن یك نهر به دریا،‌ به الله كه معبود مطلق است، برسد. و پس از وصلت هم،‌ مانند پیروان بودیسم، آرامش و سكون مطلق حاصل میشود. با این تفاوت كه بر بودیزم، یك نوع فتور و عدم تحرك حكم فرماست، ‌ولی در برهمنیزم،‌ روح فعال وجود دارد.

عقیدۀ تناسخ، بعدها از سوی یهودیان نیز ادعا میشد، یهودی یی كه بسیار حریص زندگی و فریفتۀ بقای روح است،‌ اگر پس از برچیدن عقیده حشر، عقیده تناسخ را قبول كند، ‌كاری بس عادی و طبیعی را انجام داده است. اما بعد ها، عقیده تناسخ كه توسط قبالیستها به دیر و صومعه هایی مانند كلیسای اسكندریه جای داده شد، توانست به وسیلۀ غلات شیعه،‌ هر چند اندك هم باشد، درمیان اهل اسلام نفوذ كند. در میان همۀ ملتهای قدیم و جدیدی كه به تناسخ قایل اند،‌ یك نقطه مشترك به چشم میخورد و آن هم،‌ حلول و اتحاد است. در آتنیزم اهن- اتن،‌ در برهمنیزم، برهمن، ‌در یهودیت، عزیر علیه السلام،‌ در مسیحیت، حضرت مسیح همواره به همان معنی قبول شده اند و بدین صورت،‌ خطای فراگیر و عالم شمولی را مرتكب گردیده و در خط انحرافی واحدی با هم یكی شدند. غیر از این، ‌برخی از كلماتی كه در بیانات متصوفین به تناسخ اشاره دارد،‌ از سوی افراد مغرض آمیخته و افزوده شده است و یا رموزی است كه به تأویل نیاز دارد. تمام علمای اهل سنت اعم از محدثین و فقها، مفسرین و اهل کلام،‌ در مورد خلاف اسلام بودن نظریۀ تناسخ، ‌اتفاق رای دارند و به این دلیل، تناسخ را مردود دانسته اند كه،‌ هر فرد با تقدیر خودش زندگی میكند،‌ و با تقدیر خودش میمیرد،‌ و با عاقبت و انجام خودش حشر میگردد و سپس، حقیقت امتحان نیز فرد معینی را مد نظر قرار میدهد، و مخاطب معینی با ثواب و گناه خودش، به حساب معینی كشانیده میشود.

برای روشن شدن این مسئله، خاطر نشان ساختن نكات آتی را مفید میدانم.

آری، ‌با در نظرداشت مواردی كه ذیلاً بیان گردیده است،‌ قبول عقیدۀ تناسخ ناممكن میباشد.

1. از دیدگاه عقیدۀ حشر، هر فرد بر اساس فراز و فرود زندگی اش، ‌به حساب و كتاب كشانیده میشود. از این رو، روحی كه در هزاران جسد داخل و خارج شده است،‌ با كدام شخصیتش حشر خواهد شد و نظر به كدام وضعیتش، جزا و یا مكافات خواهد دید؟

2. این دنیا به خاطر امتحان باز شده است،‌ امتحان هم بر پایۀ ایمان به غیب جریان دارد. روحی كه به صورت مخلوق فرومایه،‌ كیفر بدیهایش را دیده است،‌ به محض اینكه فرصت داخل شدن به جسد دوم را یافت، ‌از یكسو مسئله از غیبت خارج میشود و از سوی دیگر، ‌بر اثر اضطراب و پریشانیهایی كه دیده و چشیده است، به راه خاتمه بخشیدن به كار دوامدار تغییر بدن، قدم خواهد نهاد كه این امر،‌ مثل این است كه نظریۀ تناسخ، ‌خودش خود را نقض كند و تیشه بر ریشۀ خود بزند.

3. در صورتیكه برای نایل گردیدن هر فرد به سعادت مطلق،‌ اینچنین ارواح بسیار مضطرب و پریشان لازم باشد،‌ وعده یی كه خداوند(ج) در خصوص جزای ستمگران و پاداش نیكوكاران داده است،‌ بیهوده خواهد شد. كه این امر، ‌در حق ذات الوهیت، ‌محال و باطل است.

4. بیانات قرآنكریم و سایركتابهای آسمانی در زمینۀ بخشوده شدن گناهان،‌ سیاحت درد آور و دور و دراز ارواح را برای بخشیده شدن،‌ فضولی و بی معنی نشان میدهد. و این كار، ‌واقعاً شائستۀ ذاتی است كه رحمت بیكران دارد.

در دین ما،‌ گناه نابخشودنی وجود ندارد. الله (ج) وعده نموده است گناه هر توبه كننده را ببخشد،‌ در این زمینه،‌ آنگونه که كمی و زیادی گناه در نظر گرفته نمیشود، ‌به قرار داشتن آن فرد در گناه تا دقایق آخر عمر هم، ‌نگاه نمیشود. یعنی،‌ مجرمی كه سراسر حیاتش در نافرمانی سپری شده است،‌ با زندگی پاك و نزیه یك ساعته اش،‌ میتواند به رحمت الهی نایل گردد...

5. همچنان دَور دایم و سیاحت دُور و دراز تناسخ به قصد كسب منزلت و مقام،‌ با التفات و رحمت خاص پروردگار ‌تضاد دارد. زیرا او هرگاه بخواهد اراجیف و بی ارزش ترین چیز ها را نیز به طلای خالص مبدل میكند و ارزشمند میسازد، این نیز عطایای خصوصی و احسان ویژۀ اوست.

6. در میان پیروان پیامبران‌، كسانی هم بودند كه آغاز زندگی آنها در شر سپری شده بود. این انسان ها پس از یك گذشتۀ دراز و آلوده،‌ آنچنان بالا رفتند و عروج نمودند كه اولیای خدا، از كاروان آنها بسیار بسیار عقب ماندند،‌ این فرایند،‌ آنقدر به وقوع پیوسته است كه تصور خلاف آن، ‌ناممكن است. رسیدن به ذروۀ چنین كمالی در یك حمله و نفخه،‌ آنگونه كه بیانگر لطف الهی است، ‌به بیجا و بی مورد بودن مهاجرت عمومی، بخاطر ترقی نیز انگشت میگذارد.

7. پذیرفتن روحی جداگانه برای هرجسد، ‌بیانگر ایمان به خلاقیت بی پایان پروردگاری که قدرت بی پایان دارد. به جای این، داخل و خارج ساختن یك دسته روح به تمام اجساد،‌ به مفهوم اسناد عجز و نا توانی به قدیر مطلق است. از این لحاظ نیز،‌ نا سازگار بودن عقیدۀ تناسخ با عقل،‌ روشن و واضح میباشد.

8. بر علاوۀ اینها، ‌آیا لازم نبود در میان چهار ملیارد انسان روی زمین،‌ حد اقل در چند ملیون آنها علایم و نشانه هایی در مورد سرگذشت زندگی شان در اجساد دیگر، ‌موجود باشد؟ آیا لااقل در بعضی اشخاص و افراد،‌ در نتیجۀ چند بار رفت و آمد به دنیا، یك فرهنگ عمومی نباید شكل میگرفت؟ اگر این رقم نظر به نفوس دنیا یك در هزار هم میبود‌، باز هم اگر در مورد آن فكر شود، رقم بزرگی به میان میآید‌، پس آیا ضرورت روبرو شدن ما با چند انسان در هرجا،‌ خود به خود روشن نیست؟ این افراد كجا هستند؟

دیگر اینكه،‌ آیا لازم نبود تقریباً در هر بخش جامعه،‌ هر فردی كه حامل روح قدیمی است‌،‌ بلا فاصله پس از رسیدن به سن 3-4 سالگی با مكتسبات و دست آوردهای قدیمش، ظاهر شود؟ در این زمینه،‌ آیا میتوان یك واقعۀ ثبت شده را نشان داد؟ شاید در عده یی از نوابغ و صاحبان الهام،‌ خارق العادگیهایی دیده شود،‌ اما این امر بیش از آنكه بكار بستن معلومات حاضر باشد، عبارت است از برخوردار بودن از حمایت آسمانی و یا درك و نفوذ فطانتی والا به اشیاء و حوادث. تاكنون غیر از یكی دو خبر ناموثّق كه در یكی دو روزنامه نوپا، به نقل از چند مریض عقلی و روانی نشر گردیده است، ‌بحث نمودن از واقعۀ مدللی كه زندگی كردن جسدی را با روح مربوط به كسی دیگر نشان دهد،‌ممكن نیست.

10. در سایر موجودات هیچ نشانه یی دال بر موجودیت آثار و عکس العمل انسانی كشف نشده است. حال آنكه، ‌روحی كه از جسد اولش ویژگیهایی را با خود دارد، ‌ولو كه یك زندگی پستی داشته باشد، ‌باز هم انفعالاتی خواهد داشت و حد و مرز فطرت را به چالش خواهد كشید. اما با وصف پیشرفتهای گیاه شناسی، ‌تا كنون هیچ پدیدۀ عجیبی كه بوی تناسخ از آن به مشام برسد،‌ دیده نشده است.

پس میتوان گفت كه،‌ عقیدۀ تناسخ در جوامع قدیم به صورت انحراف ایمانی دوام یافت، اما در انسان های عصر ما چیزی جز اغفال و فریب حبس ارواح و داخل شدن و تسلط یافتن شیطان بر بعضی از بنیه ها نیست،‌ و هیچ گونه حقیقتی ندارد. آری از بیان صادق و مصدوق(ص) یاد میگیریم كه، ‌شیطان در درون رگهای خون گشت و گذار میكند و قلب و دماغ را تحت تأثیر خود میگیرد. در پرتو این بیان، تا حدی از چهره درونی هذیان موسوم به تناسخ، آگاه میشویم. اصلاً قابل تصور نیست انسانی كه به اعتبار آفرینش،‌ اشرف مخلوقات است، به چنین خرافه یی كه پشتوانۀ عقلی ندارد و به كوچكترین تجربه یی مستند نیست و خلاف وحی است،‌ ایمان داشته باشد.

والله اعلم بالصواب

[1] عقيدۀ باطلي است كه انتقال الوهيت را به مخلوقات و يكجاشدنش را با آنها قبول دارد.
[2] مذهبي از يهوديت كه از تورات معني حرفي و باطني استخراج ميكنند.
[3] A. HISTORY OF EGYPT 371-376 Prof.Breasted

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 23 شهريور 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سؤال: عالم ذر چیست؟ و در کجا است؟

 

پاسخ: در قرآن مجید سخن از یک پیمان، عهد، میثاق و گواهی به میان آمده است که  خداوند از انسانها گرفته است. روشن ترین آیه ای که بر این حقیقت دلالت دارد، آیة 172 سورة اعراف است که به «آیة ذر» معروف شده است. این آیه دقیق ترین معنی و  شگفت ترین نظم را دارد.[1] آیات دیگری نیز مفسر همین حقیقت معرفی شده اند.[2]

خداوند در قرآن می فرماید: ]وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی  آدَمَ مِنْ  ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی  أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ  بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی  شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا  کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[؛[3] «به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذریة آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود]: آیا  من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می دهیم. [چرا چنین کرد؟] برای اینکه در  روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.»

از آنجا که در این آیه سخن از ذریّۀ (فرزندان خردسال) آدم ـ علیه السلام ـ به میان  آمده، از این آیه به «آیه ذر» یاد می کنند و به خاطر کلمة «ألست» به «پیمان ألست» معروف است. همچنین لفظ ذریّه در قرآن نوزده بار وارد شده که درتمام موارد نسل انسان  مراد است.[4]

در تفسیر این آیه دربارة اینکه عالم ذر چگونه، در کجا و حضور فرزندان آدم ـ علیه  السلام ـ چگونه بوده، احادیث و به دنبال آن سخن دانشمندان گوناگون است.

در اینجا به بیان دو دیدگاه بسنده می شود:

اول. منظور از این عالم و این پیمان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» است؛ به این  معنی که هر گاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و کمر) پدران به رحم مادران  که بیش از یک ذره نیستند، منتقل می شوند، خداوند استعداد و آمادگی فهم و شناخت  ربوبیّت و توحید را به آنها می دهد؛ یعنی هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به  صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده می شود و هم در عقل و خردشان به صورت یک  حقیقت خود آگاه.

خداوند در طول زندگی دنیایی آثار صنع و نشانه های یگانگی خود را به انسان نشان  می دهد و آنان را بر این امر گواه می  گیرد. گویا می فرماید: ]أَ لَسْتُ  بِرَبِّکُمْ[ و انسانها با زبان حال پاسخ می­دهند: ]بَلی  شَهِدْنا[. پس در اینجا  پیمان تکوینی است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعیت درونی شخص است.[5]

بنا بر این بیان، مراد از عالم ذر همان فطرت انسانی است. انسانهای بدوی و متکامل در  این احساس مشترکند که همه مربوب و خداوند ربّ آنهاست.[6]

پس انسانها هرگز از این پیمان و شناخت غافل نبوده و نیستند؛ لذا خداوند در قیامت  علیه همة انسانها احتجاج می کند. برخی روایات موافق این نظر است.[7]

دوم. مرحوم علامه طباطبایی نظریة خویش را این گونه تبیین می کند: «عالم «ذر» روح  این عالم است که آن را «عالَم غیب» نیز می گویند. توضیح اینکه هر موجودی دو وجه (صورت و جنبه) دارد: وجهی به سوی خدا که زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجهی به  سوی دیگر که در آن تدریج و زمان راه دارد. خداوند متعال می فرماید: ]إِذا أَرادَ  شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون[ ؛[8] «[خداوند] وقتی بخواهد چیزی را  ایجاد کند، به آن می گوید: موجود شو! بی درنگ به وجود می آید.» «کُن» هم امر (دستور) است و هم مخاطب درست کن. پس کلمة «کُن» از طرفی وجود شیء و از طرفی ایجاد  شیء است و این موجود منبسط یک وجه  الی الله دارد که عالم ذرّ است و همان موجود یک  وجه دیگر دارد که همین دنیای ظاهر است. بنابراین، عالم ذرّ این عالم مسلوب  نیست.»[9]

می توان ریشه های سخن علامه طباطبایی را در تفسیر کنز الدقایق پیدا کرد.[10]

پیمان از چه بود؟

 

از آیة ذر به دست می آید که مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار ]ألَسْتُ  بِرَبِّکُمْ[ [11] و بر پذیرش توحید بوده است ]أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ  آباؤُنا[ [12] و برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز می کشانند: « اَلدِیْنُ  الْحَنِیفُ وَ الْفِطْرَةُ وَ صِبْغَةُ اللَّهِ وَ التَّعْرِیفُ فِی الْمِیثَاقِ؛ [13]دین حنیف و فطرت و صبغة­الله و تعریف همان است که [خدا] در میثاق [یعنی در  پیمانی که خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا کرده] است.»[14] روایاتی نیز  اعتراف به نبوت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت حضرت علی ـ علیه السلام  ـ را جزء پیمان عالم ذر معرفی می کنند.[15]

پیمان برای چه بود؟

 

از آیة ذر دو هدف اصلی برای این پیمان به دست می آید:

الف. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: ما از موضوع شناخت خدا بی خبر  بودیم و لذا کافر شدیم؛ ]أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا  غافِلینَ[؛ [16]

ب. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: پدران ما بت پرست بودند و ما هم  فرزندان همان پدران هستیم و چاره ای جز تبعیت از آنها نداشتیم؛ ]أَوْ تَقُولُوا  إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ...[  .[17]

[1].. المیزان، محمد حسین طباطبایی، چاپ پنجم، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 8، ص 306.

[2]. مانند: اعراف / 102 و حدید / 8. ر. ک: تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی،  دار الکتب، ج 23، ص 317 و ج 6، ص 276.

[3]. اعراف / 172.

[4]. منشور جاوید، جعفر سبحانی، چاپ فرهنگ، اصفهان، ج 2، ص 63.

[5]. کنز الدقایق، میرزا محمد مشهدی، تحقیق مجتبی عراقی، چاپ اول، ج 3، ص 742؛  المیزان، ج 8، ص 310.

[6] . المیزان، ج 8، ص 308؛ فطرت، مرتضی مطهری، چاپ دوم، انتشارات صدرا، ص 181؛  تفسیر نمونه، ج 17، ص 455.

[7] . ابن سنان از امام صادق ـ علیه السلام ـ از فطرة لله پرسید. امام فرمود: « هِیَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِینَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی  التَّوْحِیدِ فَقَالَ: ] أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ[ وَ فِیهِ الْمُؤْمِنُ وَ  الْکَافِرُ؛ فطرت الله اسلام است که خداوند هنگام پیمان گرفتن آنان را بر فطرت  توحید آفرید و فرمود: آیا پروردگار شما نیستم؟ در آنجا کافر و مؤمن حضور داشت.» البرهان، ج 3، ص 236.

و امام باقر ـ علیه السلام ـ آیة ذر را با حدیث «کل مولود یولد علی الفطره» تفسیر  کرده اند. مختصر بصائر الدرجات، ص 161.

[8] . یس / 82.

[9] . در محضر علامه طباطبایی، محمد حسین رخ شاد، چاپ اول، نهاوندی، صص 42 ـ 43.

[10] . کنز الدقایق، ج 3، ص 742.

[11] . اعراف / 172.

[12] . همان / 172.

[13] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 3، ص 276.

[14] . فطرت، شهید مطهری، ص 27.

[15] . البرهان، ج 3، صص 238 ـ 239 و جهت مطالعة بیشتر ر. ک: التبیان فی تفسیر  القرآن، شیخ طوسی، چاپ اول، مکتب اعلام، قم، ج 5، صص 26 ـ 30 ؛ روض الجنان و روح  الجنان، ابوالفتوح رازی تصحیح یاحقی، چاپ دوم، آستان قدس، ج 9، صص 5 ـ 10؛ منشور  جاوید، استاد جعفر سبحانی، چاپ سوم، توحید، قم، ج 2، صص 61 ـ 82.

[16] . اعراف / 172.

[17] . همان / 173.

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 23 شهريور 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کربلا شهريست اي دل شهريارش زينب است

 

اعتبارش از حسين و اقتدارش زينب است

 

نام زينب با حسين حک گشته در ايوان دل

 

دل که شد بيت الحسين نقش ونگارش زينب است

 

شيعه دارد در دلش يکتا کتاب قيمتي

 

ناشرش باشد حسين ، آموزگارش زينب است

 

هرکه نازد بر کسي زينب بنازد بر حسين

 

 

جان زهرا اين حسين دار و ندارش زينب است

 

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: شنبه 8 شهريور 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یادت باشه همیشه خودت را بینداز تا بگیرنت 

اگه خودتو بگیری می اندازنت

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 21 مرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

قله ایی که چند بار فتح شود بی شک تفریگاه عمومی می شود.

مواظب دلت باش

پس حتما مواظب دلت باش

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 21 مرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مادر پسرک فقیر مریض بود. پسرک به داروخانه رفت و از بی پولی ، مجبور شد داروهای مورد نظر را بدزدد. اما گیر می افتد وداروها را از او می گیرد. همان زمان مردی او را میبیند.وقتی متوجه می شود که جریان چیست ، پول داروها را حساب می کندوداروها را به او می دهد. سی سال بعد همان مرد ناگهان در محل کار خود سکته می کند و نقش بر زمین می شود. زمانی که اورا به بیمارستان می برند،می فهمد هزینه ی عمل بسیار سنگین است .روزی یکی از بچه های آن مرد کنار تخت پدر صورت حسابی را می بیند که زیر آن پرداخت شد را نوشته بود.ویک یادداشت دیگر  <<این هزینه سی سال پیش پرداخت شده است >>در واقع او همان پسرکی بود که آن مرد سی سال پیش آن کار را برایش کرده بود

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 19 مرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پیامبر (ص):

قبر هرروز پنج مرتبه انسان را صدا می زند:

1-من خانه فقر هستم با خود گنج بیاورید

2-من خانه ترس هستم با خودتان انیس بیاورید

3-من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بیاورید

4- من خانه تاریکی ها هستم با خودتان روشنایی بیاورید

5- من خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بیاورید

---------------------------------------------------------------------

1-گنج : لا اله الا الله

2-انیس:تلاوت قرآن

3-پادزهر : صدقه ،خیرات

4- چراغ: نماز ،نماز شب

5- فرش :عمل صالح

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: شنبه 18 مرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خمس ليست اموال. به طور کلي اموال هر مکلّفي نوعاً از اقلام ذيل خارج نيست: 1-ارث 2- هديه و بخشش 3- سرمايه 4- درآمد کسب و کار مصرف‌شده 5- درآمد کسب و کار پس‌اندازشده 6- قرض و وام مصرف‌شده 7- قرض و وام پس‌اندازشده 8- قرض و طلب 9- مهريه 10- ديه 11- صدقات و وجوه شرعيه 12- حقوق بازنشستگي 13- حق بيمه 14- مال حلال مخلوط به حرام
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 مرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

علی (ع) مراقب افکارت باش که گفتارت می شود. مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود. مراقب رفتارت باش که عادت می شود. مراقب عادتت باش که شخصیت می شود. مراقب شخصیتت باش که سرنوشت می شود
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 15 مرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نظر مراجع تقلید را در مورد حکم شرعی بازی کردن با پاسور (ورق)

 

نظر مراجع در رابطه با بازی شطرنج و پاسور:

 


ادامه مطلب
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 29 تير 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 22 تير 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

امام حسن مجتبی (ع):

شناخت هدايت

« وَ اعْلَمُوا عِلْمًا يَقينًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِميثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمْ الْفِرْيَةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْريفَ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ يَهْوى مَنْ يَهْوى.»

به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن تمسّك پيدا نمىكنيد تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسيد، و هرگز قرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمىكنيد تا آنها را كه تحريفش كردند بشناسيد، هر گاه اين را شناختيد بدعتها و بر خود بستن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف را خواهيد دانست و خواهيد ديد كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.

نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 22 تير 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 نکته های مهم برای افزایش قد

 


ادامه مطلب
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و سينه‌هايي برجسته چون سينه زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی

 

 


ادامه مطلب
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 4 خرداد 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ولادت علی علیه السلام بنا بوشته مورخين


ادامه مطلب
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 22 ارديبهشت 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلت که محرم این خانه شدصفادارد فضای روضه ی تو بوی کربلا دارد تو مثل جد غریبت چقدر گداداری ولی گدای تو اقا فقط تورا دارد ببین که زلف دلم را به پرچمت بستم حریم حضرت سلطان چقدر بهادارد غم دلم به تو گویم تو محرم رازی همیشه در همه جا کر با شما دارد حریم وصل تو دارد ثواب کرببلا یقین که تربت پاک توهم شفادارد روایت غم تو دردل محبانت همیشه جلوه ازان قطعه بوریادارد
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

إنّ اللّه تَبارَكَ وَتَعالى خَصَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله بِمَكارِمِ الأخلاقِ ، فَامتَحِنوا أنفُسَكُم فَإن كانَت فيكُم فَاحمَدوا اللّه عَزَّوَجَلَّ وَارغَبوا إلَيهِ فى الزِّيادَةِ مِنها ـ فَذَكَرَها عَشرَةً ـ : اليَقينُ ، والقَناعَةُ ، والصَّبرُ ، والشُّكرُ ، والحِلمُ ، وحُسنُ الخُلقِ ، والسَّخاءُ ، والغَيرَةُ ، والشَّجاعَةُ ، والمُروءَةُ؛ خداى تبارك وتعالى رسول خدا صلى الله عليه و آله را به مكارم اخلاق مخصوص گردانيد. پس شما نيز خود را بيازماييد، اگر اين صفت ها در شما بود خداى عزوجل را سپاس گوييد و از او اين مكارم را بيشتر بخواهيد. ـ سپس آن ده خصلت را برشمردند ـ : يقين، قناعت، صبر، شكر، بردبارى، خوش اخلاقى، سخاوت، غيرت، شجاعت و جوانمردى. (نهج البلاغه، خطبه 91
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

حکم نماز و روزه راننده چیست ؟ کثیر السفر چه کسی است ؟ آیت الله خامنه ای : اگر در خلال هر ده روز حداقل یک بار براى شغل، سفر انجام شود و این تردّد شغلى حداقل دو سه ماه ادامه داشته باشد، نماز در سفرهاى شغلى ـ غیر از سفر اول و دوم ـ در مبدأ، مقصد و بین راه تمام و روزه صحیح است و اگر ده روز یا بیشتر در یک محلّ اقامت شود، در سفر اول شغلى نماز شکسته و بعد از آن تمام است؛ و در سفرهاى شخصى حکم مسافر را دارید. آیت الله وحید خراسانی : کسى که شغلش مسافرت است ، اگر براى کار دیگرى مانند زیارت یا حجّ مسافرت کند ، باید نماز را شکسته بخواند ، ولى اگر مثلا راننده اتومبیل خود را براى زیارت کرایه بدهد و در ضمن خودش هم زیارت کند ، باید نماز را تمام بخواند آیت الله مکارم شیرازی : چنانچه حداقل دو ماه و هر ماه سه روز در هفته مسافر باشید (در ماه دوازده روز) حکم کثیرالسفر را دارید و نماز و روزه شما در آن محل و بین راه کامل است و لازم نیست سفرها به یک مقصد یا یک منظور باشد بلکه معیار سفرهای متعدد فرد است اگر رفت و آمد می کند : چنانچه حداقل دو ماه و هر ماه سه روز در هفته مسافر باشید (در ماه دوازده روز) حکم کثیرالسفر را دارید و نماز و روزه شما در آن محل و بین راه کامل است و اگر اقامت می کند: چنانچه هفته ای سه روز در آن محل اقامت داشته باشید و حداقل دو سال ادامه یابد آنجا در حکم وطن شما و نماز و روزه شما کامل است همچنین اگر یک سال (دوازده ماه) در آن محل اقامت داشته باشید و یا اگر در محلی تصمیم به اقامت دائم داشته باشید و (هرچند به صورت پراکنده) حداقل چهار ماه در سال در آن محل اقامت داشته باشید
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کربلا شهريست اي دل شهريارش زينب است اعتبارش از حسين و اقتدارش زينب است نام زينب با حسين حک گشته در ايوان دل دل که شد بيت الحسين نقش ونگارش زينب است شيعه دارد در دلش يکتا کتاب قيمتي ناشرش باشد حسين ، آموزگارش زينب است هرکه نازد بر کسي زينب بنازد بر حسين جان زهرا اين حسين دار و ندارش زينب است
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: چهار شنبه 17 ارديبهشت 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ریشه خرافه جهل است بحث خرافه و اعتقاد به آن مربوط به امروز و دیروز نیست و از قدیم الایام وجود داشته است. به عنوان مثال داستان قمر در عقرب (ماه بد و خوب)، در اشعار حافظ هم هست، اما قاعدتا وقتی چیزی علمی نیست یا باید فراعلم (فرادانش) باشد یا فروعلم که به آن خرافه می گویند. بحث خرافه و اعتقاد به آن مربوط به امروز و دیروز نیست و از قدیم الایام وجود داشته است. به عنوان مثال داستان قمر در عقرب (ماه بد و خوب)، در اشعار حافظ هم هست، اما قاعدتا وقتی چیزی علمی نیست یا باید فراعلم (فرادانش) باشد یا فروعلم که به آن خرافه می گویند. در خصوص خرافه های رایج در ازدواج هم باید گفت اصولا این قبیل باورها، دو وجه بیشتر ندارد یا تاثیرگذار است یا نیست، اما مهم این است که تاثیرپذیری از آن به ماهیت خرافه بستگی ندارد، بلکه به میزان تلقین پذیری افراد بستگی دارد. به طور مثال، کسی که به چشم زخم اعتقادی ندارد، دیگران هرچه بد بگویند و انرژی منفی بفرستند، اثر بدی در زندگی فرد نمی گذارد و جو منفی ایجاد نمی کند، اما اگر فردی خود به این قبیل مسائل اعتقاد داشته باشد، با تلقین، تاثیر مثبت و منفی آن را خواهد دید، اما معمولا کسانی که از اعتقادات محکمی برخوردارند و معتقدند به: «لاحول ولاقوه الا بالله»، نه اعتقادی به این خرافه ها دارند و نه برای رفع مشکلات یا نیکبختی خود و اطرافیانشان سراغ آن می روند. ریشه هرگونه خرافه از جمله خرافات رایج در ازدواج، در جهل و نادانی است. یک کوچه تاریک هم سرشار از وهم است، اما اگر یک چراغ قوه در آن روشن کنید، تمام کوچه روشن و جزئیات آن مکشوف شده و تمام توهمات نیز از بین می رود. اما این که چطور این خرافه نشات گرفته از جهل یک فرد یا گروهی از افراد، رایج و شایع می شود به انتقال سینه به سینه آن مربوط است. معمولا این اعتقاد جاهلانه از طریق والدین به فرزندان یا به اطرافیان و دوستان منتقل شده و تبدیل به جهل مرکب و تعصب می شود که عده ای به آن روی آورده و انجام می دهند، بدون آن که به اصل و ریشه آن توجه ای داشته باشند و به این ترتیب کم کم خرافه ها بخشی از عادات و رسوم یک قوم می شود اما شما اعتقاد به این گونه خرافه ها را هیچ گاه در دو دسته از افراد مشاهده نمی کنید؛ اول افراد متقی و با خدا و دوم در عالمان و دانشمندان. در واقع دانش و بینش، دو بالی است که هر فردی می تواند با آن به سوی حقیقت پرواز کند و مادام که هر کدام از اینها نباشد، فرد در معرض آسیب پذیری قرار می گیرد. هرچند در پاره ای موارد هم ممکن است فردی به این دو بال مجهز باشد، اما به دلیل این که تلقین پذیر شده یعنی نتیجه انجام خرافه ای را دیده (ولو به صورت اتفاقی)، دچار القائاتی شده و به برخی خرافات باورمند شود. از سوی دیگر در بحث ریشه یابی می توان گفت خرافه به نوعی از محصولات فرعی و تحریف شده آیین ها و مذاهب است. به این ترتیب که وقتی حقایق امر دین یا آیینی برای افراد مشخص نشود، مردم به سوی تخیلات و وهم روی می آورند که تخیلات هم زائده ها و تولیدات بی شماری دارد. مثلا کافی است شما در تاریکی فکر کنید، هیولایی به چه بزرگی در برابرتان متولد می شود، در حالی که این هیولا در عالم واقع وجود ندارد. خرافه در دنیا باور به خرافات بویژه در بحث ازدواج در تمام کشورها حتی کشورهای پیشرفته هم وجود دارد، به طوری که یک سیاستمدار باسواد و یک فوتبالیست در قلب اروپا هم ممکن است سراغ کمک گرفتن از دعا و جادو یا پیش بینی نتایج بازی اش برود، اما شما هیچ گاه نخواهید دید که یک دانشمند سراغ یک فالگیر برود. این خود نشان می دهد که در کشورهای توسعه یافته هم آدم های توسعه نیافته ای وجود دارند که اهل خرافه اند، ریشه خرافه و جهل است. این جهل لزوما نبود علم نیست، بلکه نوعی بینش است در مقابل دانش. شما همین حالا و در عصر علم و تکنولوژی هم انواع و اقسام خرافه ها را در کشورهای غربی مشاهده می کنید چه در زمینه ازدواج و چه در سایر موارد که افراد باورمند زیادی به اینها معتقدند و گرنه کسی که شک داشته باشد، سراغ فرد آگاه و عالمی رفته و شک خود را برطرف می کند. پس در همان کشورهای توسعه یافته هم افراد باسوادی هستند که به دلیل نوع بینش و باور خود که ریشه در خانواده، جامعه و فرهنگ دارد به این خرافات باور دارند.
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 2 ارديبهشت 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

« اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ »
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 18 فروردين 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

نقطه شروع چه زمان و خط پایان کجا می­باشد؟
در مذمت خرافه چهارشنبه سوری و سایر خرافات نوروز
      خیلی از سنت­های غلط نه اینکه ارزش برای خود و جامعه ندارد، بلکه نشان از بی عقلی و بی منطقی فرد و آن جامعه هم می­باشد و بدتر از آن اینکه از افتخارات خود هم بدانیم !!
به مناسبت فرا رسیدن ایام نوروز باستانی به طور مختصر به چند نمونه از آنها اشاره می­شود، و دیگر خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!!
بیش از 30 سال از یک تحول عظیم به نام انقلاب و جمهوری اسلامی در کشورمان که ظلم و ستم و خرافات بی پایه و اساس و سنت گرایی­های غلط 2500 ساله ستم شاهی را در هم نوردید، می­گذرد.
       امروز می­بینیم که بر اساس خواست معمار این انقلاب حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند این انقلاب را به دنیا صادر می­کنیم، چگونه ریشه در اکثر نقاط دنیا دوانده و هر روز در گوشه و کنار جهان انسانهای آزادیخواه با فریاد بر سر مستکبران انقلاب­های پی در پی کرده و ظالمان را به ستوه آورده و به خاک مذلت می­نشانند، که بسی جای شکر دارد.
       اما افسوس و صدافسوس که خوددر فکر این نباشیم که زمینی که سالیان دراز در آن خار و خاشاک روئیده و ما می­خواهیم امروز از این زمین برداشت میوه سالم کنیم نیاز به از بین بردن علف­های هرز و     انگل­های آن دارد تا میوه سالمی به دست آید. پس بیاییم از این سنت­های غلط که بسیاری از آنها دور از عقل و منطق است دست برداریم، و با نشان دادن شعور بالا که نشأت گرفته از تقوای الهی می­باشد از این سنت­های ساختگی و خرافی که باعث قبیح نشان دادن چهره خود و انقلاب و ضرر و زیان­های غیرقابل جبران است، خط بطلان کشیده و بجای آن از شعائر الهی بهره مند شویم.
                 اینجاست که باید گفت نقطه شروع کی باید و خط پایان کجا می­باشد؟!
لذا باید بدانیم که همه ما به یک نوعی در این وادی قرار گرفته­ایم کاری نداریم که  عده­ای مباشر و گروهی مشارک در آن می­باشیم.
فریاد عمو نوروز هم که هر ساله با آن کفش­های بد قواره­اش به این بدمستی­های بی منطق ما هرچند به ظاهر به قول مأمون و دیگر پادشاهان از سر ناخوشی که می­گفتند : ای دلقک بزن، بخند و ما را شاد کن. ما هم به تبعیت از آنها خود را از این فیض محروم نمی­دانیم!!
       البته نوروز با آن همه زیباییش که بوی بهار هم می­دهد هیچ کس منکر آن نیست و نمی­تواند باشد، آنچه قبیح است رفتار عقب گرد ما به سنت­های کورکورانه و دشمن شاد کن و ضربات جبران ناپذیر آن   می­باشد.
که دل هر عامی را به درد می­آورد !! اما خواص را !! نمی­دانم!!
راستی از عمونوروز می­گفتیم، او خیلی زرنگ است از اوایل اسفند که چه عرض کنم، قبل از اسفند با آن کفش­های از خود بزرگترش سر و کله­اش پیدا و در اکثر امور کشور اعم از (اقتصادی، فرهنگی، ادارات، سازمانها و....) گاهی تا نیمه­های اردبیهشت هم هنوز بیچاره در شیفت است!! و کسی هم نیست که بگوید بابا دیگر وفت خداحافظی است!! از اینجا به بعد با کمک عمونوروز به چند نمونه از ارمغان نوروزی اشاره می­شود.
الف : معمولاً هرسال خیلی از جاها پیش از اسفند با صدای کفش­های عمونوروز که با چراغ سبز تبلیغات به صدا درمی­آید، انسان دیگر دستش به کار نمی­رود، مگر تبلیغات که آنها بیکارنمی باشند ، از خانه تکانی ، خرید شب عید، چهارشنبه سوری، سفره هفت سین، تحویل سال و سیزده بدر گرفته تا تبلیغ زندگی­های تجمل گرایی و اشرافیت و ....!!
آری گویا ماه اسفند، ماه تعطیلی است به هر اداره که رجوع کنی گویا ثقیل است برای ارباب رجوع کاری انجام شود.
و معمولاً کارها به بعد از سال موکول می­شود. بعد از سال هم که همه می­دانند آخر فروردین است!!
آخر فروردین هم که رجوع می­کنی می­گویند کجا؟ هنوز زوداست برو چند روز دیگر بیا!!
یعنی عملاً خیلی از ادارات و امور کشور در این مدت 2 ماه کار مفیدی انجام نمی­ شود. ولذا علاوه بر هزینه سنگین برای دولت، مردم هم از این وضع ناراحت و نگرانند!! مگر عده قلیلی که نوروز را در بوق و کرنا     می­کنند !! کیست که باید به عواقب وضعی آن توجه داشته باشد؟!!
ب : آیا تاکنون از نظر روانی به بازار تفاخر، خودنمایی و در به رخ کشیدن های ایام عید اندیشیده­اید؟! چه غوغایی که در دلها ایجاد می­کند نه در یک قشر خاصی بلکه در هر قشری درحد وسع خودش و لذاست که چه اسراف هایی در این مدت از رنگ در و دیوار گرفته تا میز و مبل و فرش و ..... که باید تعویض شود و از طرف دیگر تهیه اُکل و اشرب و در این ایام است که چشم و هم چشمی های کوته نظران به جای اوامر الهی در بازار دنبال بدل می­گردند!! حال ببینید آنها که از نظر معیشتی در طول سال در وضعیت سختی به سر     می­برند و در بین همین قشر و فامیل­ها هستند و نمی­توانند عقده گشایی کنند چه می­کنند و چه          می­کشند؟!
راستی کجا رفته آن غیرت، انسانیت، مسلمانی و ایرانیت ما؟!
آیا نمی­شود با این اسراف کاریها و چشم و هم چشمی­های شیطان صفتانه دست یک نیازمند را گرفت؟!
حال سؤال اینجاست که آیا مسئولین، صدا و سیما و رسانه­های جمعی کشورمان که با بودجه این مملکت بعضی مواقع بر طبل این تبلیغات کوبیده و باعث ترویج و بازار گرمی اینگونه خرافات می­شوند در چه جایگاهی قراردارند و آیا این است پاسخ بزرگان دین و رهبر عزیزمان که می­فرمایند از تجمل گرایی و اسراف پرهیز کنید؟!
حال خدا می­داند که این نوروز مبارک!! برای خیلی از مردم جامعه ما نامبارک است!! چرا که در این ایام چه دلها که شکسته می­شود وچه تحقیرها که انجام نمی­شود !! بگذریم حرف زیاد و مجالی برای اهلش نیست.
ج : مورد بعد مسئله چهارشنبه سوری است که این هم یکی از آن ارث­های نامیمون گذشتگان و نیاکان ما   می­باشد که هر ساله هنوز یک ماه مانده به چهارشنبه آخر سال عده­ای نادان، به نام سنت گرایی با تبلیغات مسموم و مضر با آتش­بازی، آتش سوزی و آتش افروزی با خسارات جبران ناپذیر آن به استقبال نوروز     می­روند!! که حاصل آن همانگونه که همگان شاهد و ناظر آن می­باشیم باعث سلب آسایش مردم کوچه و بازار و همسایگان، رهگذران اعم از پیاده، سواره، پیر، جوان، طفل شیرخوار و بیمار که با صداهای ناهنجار ترقه­ها و نارنجک­های صوتی و غیره که در خیلی مواقع باعث خسارتهای جبران­ناپذیری از قطع عضو گرفته تا سوختگی های عمیق و حتی مرگ و خسارتهای دیگر که هر ساله آمار وحشتناک آن توسط مسئولین ذیربط به اطلاع همگان می­رسد. که تازه این ظاهر آن است. آیا تاکنون فکر کرده­ایم که در این ایام هر ساله چه تعداد سقط جنین و شوک­های عصبی که خود باعث معلولیت­های دراز مدت و حتی باعث مرگ افراد هم می­شود اتفاق می­افتد؟!!
آری این هم یکی از آن هدایای به ارمغان آمده ایام نوروز مبارک می­باشد!! راستی این چه سنتی است که در آن هرساله این همه ضایعات و خسارات می­بینیم؟! ای کاش بیدار شویم و خاک برروی این سنتهای احمقانه، و ویرانگر و مرگبار نیاکانمان بریزیم؟!
د : حال اگر از این بازی به سلامت گذشتی باید به سراغ هفت سین و دغدغه­های لحظه تحویل سال باشی!! که تازه شروع یک سری اسرافکاریهای بی مورد و چشم و هم چشمی­هایی که خیلی از آنها جز باعث دل آزردگی و نگاه حسرت­آمیز بچه­های خانواده­های مستضعف، چیز دیگری ندارد. راستی کدام گناه!! آیا تاکنون فکر کرده­ایم که در این ایام هر خانواده ایرانی برای تزئین سفره شب عیدش چه مقدار گندم و حبوبات برای چند روز سبز کرده و یا سبز کرده خریده و بعد هم روز سیزده که می­شود آنها را در کوچه و خیابان و بیابان رها می­کنند!! به نظر شما به چندین تن می­رسد؟ راستی تا کنون فکر کرده­ایم که هر ساله چه تعداد ماهی از رودها و.... گرفته می­شود آیا اینها یک موجود جانداری نیستند که باید در محیط خودشان زندگی کنند و از این محیط که ما به آن محیط زیست می­گوییم، ما بهره بیشتری ببریم؟! آیا هم گرفتن و  اسیر کردن آنها و هم دور ریختن انها لطمه به محیط زیست نمی­باشد؟! آیا ما شریک این همه اسرافکاریها و گناهان      نمی­باشیم؟ بگذریم که تیغ تیز تبلیغات و رسانه­ها برنده تر از اینهاست و چشمهای آنان حقیرتر از آن است که اینها را ببینند!! راستی کجاست آن وجدانی که همه ما دم از آن می­زنیم؟!
آنها فقط دلشان به عمو نورزشان خوش است و بس!
ه : راستی لحظه سال تحویل ساعت چند است؟ جالب است حتی اگر ساعت 3 بامداد هم باشد همه شب را شاد و شنگول بیدار می­مانیم که لحظه تحویل سال را درک کنیم. راستی این چه تبلیغات شومی است که به خورد ما داده­اند و هر ساله آن را پر آب و تاب­ترش می­کنند؟!
و : روز اول فروردین که می­شود دید و بازدیدها شروع می­شود. در این رفت و آمدها که به نام صله ارحام صورت می­گیرداصل عمل بسیار خوب است، ولی خیلی از وقتها چشم ها به زرق و برق در و دیوار و مبل و وسایل جدید و مواد خوراکی و آنچه مایه مباهات یکدیگر است، شروع می­شود که متأسفانه با رنگ صله ارحام به تفاخر و چشم و هم چشمی دلها مکدر و روح­ها را پژمرده و 12 روز به همین منوال سپری می­شود.
ی : و اما روز سیزده (سیزده بدر) و خرافات شرک گونه­ای که معلوم نیست از کجا آمده و کدام معصوم حکم به نحوست روز سیزده را داده­اند و چرا فقط روز سیزده فروردین نحس شده است!! ولی آنچه رسانه­ها و تبلیغات تنور آن را گرم می­کنند روز استفاده از طبیعت است!! آیا استفاده از طبیعت همین یک روز است؟!
یعنی این روز سیزده نحس است، پس به کوه، دشت، صحرا، پارک، چمن زارها، و کشتزارهای مردم برویم و با مردم آزاری و تخریب محیط زیست و از بین بردن چراگاهها وگندم ها و جوانه­های حبوبات با گره زدن و پایمال کردن آنها، که خدا می­داند در این یک روز میلیونها تومان ضرر و زیان و خسارتهای جبران ناپذیری که به کشتزارها و مراتع و بیت المال به نام سیزده بدر و روز طبیعت به مردم و کشور وارد می­شود!! تازه آیا شما فکر کرده­اید این پایان کار است؟ شما ببینید آمار تلفات، تصادفات، دعواها، چاقوکشی­ها، میخوارگی­ها، و عربده کشی­هایی که در این روز اتفاق می­افتد!! این هم، از برکات روز سیزده و سیزده بدر!!
حال سؤال اینجاست، آیا ملتی که انقلاب کرده و انقلاب او برای دیگران هم الگو شده که نتیجه آن هم بیداری اسلامی و انقلاب­های منطقه شده است و به همین علت هم دشمنانش هر روز با ترفندهای گوناگون و تحریم­های مختلف و با کارشکنی­های دشمنان داخلی و خارجی سازی برای به زانو درآوردن او می­نوازند، چگونه است که هنوز دل به این خرافات و سنتهای مذموم بسته،  و با این همه خسارات و اسراف کاریها عمر خود را بیهوده تلف می­کند!!
ز : و خط پایان اینکه جای بسی تعجب است که دلسوزان نظام و دست اندرکاران و قانون گذاران با توجه به اینکه ضرر و زیان و اسراف کاریها و در کنار آن این همه تعطیلات بی رویه و کم کاریهایی که حاصل پیش لرزه و پس لرزه­های این ایام می­باشد، یعنی حدود 2 ماه از بهترین روزهای سال را که می­تواند بیشترین بازدهی را داشته باشد از دست بدهیم و هیچگونه عکس العملی نشان داده نشود!! درست است که یک فرهنگ و عادت چندین ساله را نمی­توان یک شبه اصلاح کرد اما می­شود به مرور زمان در صدد اصلاح آن برآمد، یعنی به مرور زمان با برملا شدن بی ریشه بودن نوروز و تعدیل خرافات آن در صدد افشاِء بی محتوا بودن این پدیده شوم برآمده و حقایق را تبیین و تبلیغ نمود که این دیگر به عهده مسئولان، قانونگذاران و برنامه ریزان کلان کشور می­باشد، دولت و مجلس هم واقعاً باید به فکر اصلاح این همه تعطیلات بی حد و حساب باشند که فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی مؤاخذه خواهیم شد.
بدانیم که عید ما روزی است که در آن مرتکب گناه نشویم و بس!!
راستی تا به حال در صبح کدام عید نشستیم و دعای عهد آقا امام زمان(عج) را زمزمه کردیم؟
و وقتی به فراز وَ مُجَدّدِاً لِما عُطِّلَ مِن اَحکامِ کِتابِک ....... و سُنَنِ نَبیِّک رسیدیم چقدر به معنای آن تأمل کردیم؟
به امید روزی که برای این همه تبلیغات پوچ­گرایی و تجمل پرستی و دنبال مد رفتن­ها آن هم در این برهه از زمان که در تحریم هستیم و خیلی ها برای یک لقمه نان شب محتاج هستند با کسب تجربه از گذشتگان و نیاکانمان در فکر برادری، همکاری و همدلی باشیم و به کمک مستمندان و محتاجان جامعه­مان بپردازیم که این به تقوای الهی نزدیکتر است. و بیائیم به مصداق آیه شریفه قرآن کریم  شعائر اسلامی و الهی گذشتگان را پاس بداریم.
که : « من یعظم شعائرالله و انها من تقوی القلوب»
معینی اسفند 92
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 19 اسفند 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

احكام سلام كردن مسأله : سلام كردن به ديگران مستحب، ولى جواب آن واجب است. مسأله : سلام كردن به كسى كه در حال خواندن نماز مى باشد، مكروه است. مسأله : اگر كسى به نمازگزار سلام كند، بايد همانطور كه او سلام كرده جواب دهد; مثلاً اگر گفته: «سلام عليكم» در جوابِ او بگويد: «سلام عليكم»، ولى در جواب «عليكم السلام» بگويد: «سلام عليكم». مسأله : كسى كه نماز مى خواند، جايز نيست به ديگران سلام كند. مسأله : سلام را بايد فوراً جواب داد. مسأله : اگر دو نفر همزمان به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است كه جواب سلام ديگرى را بدهد. مسأله : سلام كردن به كافر مكروه است و اگر او به مسلمانى سلام كند، احتياط واجب آن است كه در جواب او بگويد: «عليك» و يا فقط بگويد: سلام آداب سلام كردن مسأله : مستحب است سواره به پياده و ايستاده به نشسته و گروه اندك به گروه زياد و كوچك به بزرگ سلام كند. مسأله : مستحب است در غير نماز جواب سلام را بهتر از آن بدهد، پس اگر كسى بگويد: «سلام عليكم» مستحب است در جوابش بگويد: «سلامٌ عليكم و رحمة الله. مسأله : سلام كردن مرد به زن مكروه است، مخصوصاً به زن جوان.
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: دو شنبه 12 اسفند 1388برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مايه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است . هر كسي صاحب زر است او از همه بالاتر است . دود اگر بالا نشيند كســـر شــأن شــعـله نيست- جاي چشم ابرو نگيرد چونكه او بالا تراست- ناكسي گر از كسي بالا نشيند عيب نيست . روي دريا، خس نشيند قعر دريا گوهر است . شصت و شاهد هر دو دعوي بزرگي ميكنند - پس چرا انگشت كوچك لايق انگشــــتر است- آهن و فولاد از يك كوه مي آيند برون . آن يكي شمشير گردد ديگري نعل خر است . كــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود - كــــره خــر ، از خــريت پيش پيش مــــادر است - كاكـل از بالا بلندي رتبــه اي پيدا نكرد . زلف ، از افتادگي قابل به مشك و عنبر است . پادشه مفلس كه شد چون مرغ بي بال و پر است - دائماً خون ميخورد تيغي كه صاحب جوهر است - سبزه پامال است در زير درخت ميوه دار. دختر هر كس نجيب افتـاد مفت شوهر است. صائبا !عيب خودت گو عيب مردم را مگو - هر كه عيب خود بگويد، از همه بالا تر است-
نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: یک شنبه 4 اسفند 1387برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , nashalji.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com